بغض اعداد

اعداد، اعداد، اعداد! اعداد همیشه مهم هستند تنها نوع اهمیت شان از یک زمان به زمانی دیگر تغییر می کند. زمانی که نوجوان بودم مشتاقانه دوست داشتم رقم سنم بالاتر برود. بیست ساله که شدم، فکر می کردم آخر دنیاست و من چقدر بزرگ و پیر شده ام! در 23 سالگی احساس آب از سر گذشتن داشتم. در 25 سالگی فکر می کردم که یک ربع قرن را پشت سر گذاشته ام، پخته شده ام!! اما هنوز جوانم. حالا در آستانه ی سی سالگی که حتی نوشتن عددش هم یک طورهایی تلخ و سخت است این عدد از این جهت اهمیت دارد که دیگر به معنای واقعی آب از سر من گذشته است. دیگر هر چه قرار بود اتفاق بیافتد و نیافتد، نیافتاده و افتاده است یعنی دقیقا برعکس و بعد از این دیگر چه اهمیتی دارد وقتی زمان های طلایی از دست رفته اند و هرگز باز نمی گردند. اما هنوز هم اعداد مهم هستند. وقتی که جوان تر از خودت را می بینی که زندگی می کند، همه اتفاق هایی که برای تو باید می افتاده و نیافتاده برایش اتفاق افتاده و آنچه تو تجربه کردی را تجربه نکرده است. دیدن این اعداد تازه رسیده هم تلخ است. این روزها که در حال انجام پژوهشی بر روی بچه های کارشناسی ارشد ترم یک و سه هستم، می بینم که چقدر یک سال می تواند در چهره، در پیری، در امید و شادی اثر بگذارد. ترم سه ها به وضوح آثار کم رنگ شدن شادابی جوانی و روحیه را دارند انگار که آن یک سال واقعا تفاوت ایجاد می کند. گاهی به خودم می گویم من هم در سن این ها هنوز امید و آرزو و انرژی داشتم، اینان هم به فراخور سن خود سختی ها را تجربه می کنند اما واقعیت گویا چیز دیگری است:

گفت درختی به باد چند وزی باد گفت

باد بهاری کند گرچه تو افسرده ای


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.