در سوم دبیرستان او را استاد سیاست (استاد با دال ساکن)، می خواندند به این دلیل که علاوه بر علوم اجتماعی، حالا علاقه ی بسیاری به علوم سیاسی پیدا کرده بود و بریده هایی از روزنامه ها را به مدرسه می آورد و در مورد آن بحث می کرد. علاوه بر این، با وجود اینکه یکی از پر شور و شرترین دانش آموزان کلاس بود، معلم ها و کادر مدیریتی مدرسه احترام خاصی برای او قائل بودند و در واقع روی حرف او حرف نمی زدند. دختر رگ خواب معلم ها را در دست داشت و همواره واسط مطرح کردن تمام درخواست های دانش آموزان برای بهتر شدن محیط کلاس و مدرسه بود. او این کار را از اول دبیرستان شروع کرده بود؛ یعنی زمانی که با اختلاف فاحش نسبت به رقبایش در انتخابات سازمان دانش آموزی رأی نخست را آورد و شهردار دانش آموزی مدرسه شد. زمانی از او پرسیده بودند که می خواهد در آینده چکاره شود و او اگرچه می دانست که در ایران زن نمی تواند رئیس جمهور شود، گفته بود که من یا باید وزیر آموزش و پرورش بشوم یا رئیس جمهور! در آن زمان، او نمی دانست سال های آتی از روی شیطنت و طعنه و مسخره بازی و برای زنده کردن آن خاطرات، در دهمین انتخابات ریاست جمهوری کاندید می شود!
دروس سال سوم، بسیار جذاب تر از دوم دبیرستان بود. حالا دیگر روانشناسی، فلسفه و منطق، آرایه های ادبی و ... نیز به دروس قبلی اضافه شده بود. نه تنها دیوانه ی تاریخ و علوم اجتماعی بود، بلکه با همه ی وجودش به فلسفه و منطق عشق می ورزید. در منطق استعداد خاصی داشت تا جایی که معلم شان که او نیز از بهترین و با انگیزه ترین معلم هایشان بود، به او کتب تحصیلی دانشجویان این رشته را معرفی کرد و حالا دیگر به جای اینکه کتاب درسی خودشان را بخواند آن کتاب ها را می خواند. به روانشناسی به عنوان یک درس مرموز نگاه می کرد و تمام سخنرانی های اکثر روانشناسانی که آن روزها در برنامه "به خانه بر میگردیم" شبکه تهران صحبت می کردند را مو به مو گوش می داد. دختر در آن زمان، فکر می کرد که روانشناس ها با یک نگاه، می توانند افکار و شخصیت افراد را بخوانند و خیلی چیزها در مورد دیگران می دانند و همین موضوع بود که باعث می شد روانشناسی برای او پر رمز و راز باشد. اما در واقعیت، کتاب آن ها چندان رازآلود نبود. اگرچه مانند دیگر کتاب ها، جدید و تازه تألیف بود و نسبت به کتاب نظام جدید، جذاب تر و بهتر شده بود. کتاب شامل بخش های مختلفی می شد که هر یک معرف گرایش های مختلف دانشگاهی این رشته بود: بالینی، رشد، تربیتی و شخصیت. روانشناسی اصولا برای همه بچه ها جالب و جذاب بود و شمار زیادی می گفتند که دوست دارند در دوره ی دانشگاه در این رشته تحصیل کنند. دختر نیز به بخش های رشد و تربیتی آن کتاب علاقه خاصی داشت. با این همه آن ها همواره از اینکه بدترین و بی سوادترین معلم مدرسه این درس را تدریس می کند، ناراضی بودند و حسرت می خوردند که چرا چنین معلم بی سواد و بی انگیزه ای باید کتابی به این قشنگی را تدریس کند اگر اصلا تدریس می کرد. همین موضوع در مورد درس آرایه های ادبی هم وجود داشت و با این همه، اغلب دانش آموزان به خاطر علاقه ی خودجوشی که به این دروس داشتند، خودشان آن دروس را خوب مطالعه می کردند.
سال سوم، برای اغلب دانش آموزان زمانی بود که دانسته ها و توانایی هایشان را در کنکور آزمایشی دانشگاه آزاد محک بزنند و دختر هم از این دسته مستثنی نبود. در سال سوم، با وجود آنکه کنکور آن سال مبتنی بر کتاب های نظام جدید بود و ارتباطی با کتاب های آن ها نداشت، در رشته ی انتخابی خود، "علوم سیاسی"، در قزوین قبول شد. آن وقت بیشتر به نگارش آن مطالبی پرداخت که در مورد سیاست می نوشت.
پس از پایان سال سوم، بالاجبار با همکلاسی های خود، به مدرسه ی دیگری منتقل شدند برای آنکه می بایست در مقطع پیش دانشگاهی تحصیل می کردند و مدرسه پیشین این مقطع را ارائه نمی داد. گفته می شد که مقطع پیش دانشگاهی را برای آن اجباری کرده اند که دانش آموزان را برای ورود به انواع رشته های دانشگاهی آماده کند. مقطع پیش دانشگاهی در واقع یک دوره برزخی بود که در آن بیشتر دانش آموزان به انجام تست های کنکور و مرور دروس سال قبل مشغول بودند و کمتر به درس ها و تکالیف کلاسی می پرداختند. کتاب های این مقطع اغلب کتب نظام جدید آموزشی بود و از لحاظ محتوا و روش با کتاب های نظام سالی-واحدی که آن ها خوانده بودند کاملا متفاوت بود. گویی دوباره به چندین سال قبل برگشته اند و اصلا معلوم نبود که به چه دلیل در نظام سالی-واحدی با آن سختی های عدم وجود کتاب تازه تألیف، نظام ارزشیابی مستمر و ... تحصیل کرده اند که حالا دوباره باید به عقب برگشته و نظام جدید را تجربه کنند. نظام ارزشیابی سالی-واحدی که به ارزشیابی مستمر معروف بود به گونه ای طراحی شده بود که آن ها در سال دوم و سوم در تمام روزهای سال و در تمام چهار زنگ درسی روزانه شان امتحان داشتند! این امتحان ها که اغلب کتبی برگزار می شد، به امتحان مفهوم دیگری بخشید! در این شیوه ارزشیابی، نمره مستمر با نمره ی میان ترم و در نهایت این دو نمره، با نمره پایان ترم جمع می شد و معدل حاصل تمامی نمراتی بود که فرد در طول سال بدست آورده بود. کاری کرده بودند که عملا دانش آموزان مجبور به درس خواندن باشند حتی اگر در سال های قبل، علاقه ای به درس خواندن در طول ترم نشان نمی دادند حالا مجبور بودند که درس بخوانند و از طرفی نظام آموزشی با این استدلال که این روش منجر به کاهش مردودی و افت تحصیلی می شود از این شیوه ی ارزشیابی حمایت می کرد. با این همه، همیشه یکی از بحث های داغ درد و دل های دانش آموزان با معلم ها این بود که چرا ما را موش آزمایشگاهی کرده اند. چرا سال اول در نظام جدید خوانده ایم، دو سال در نظام سالی-واحدی و حالا دوباره باید در نظام جدید ترمی-واحدی درس بخوانیم که از لحاظ محتوایی و ارزشیابی کاملا متفاوت از قبل است؟ اغلب دانش آموزان به این نظام عادت نداشتند و بنابراین از قبل پیش بینی می شد که نه تنها در این مقطع افت تحصیلی بیشتر شود، بلکه آن سال در کنکور، تعداد ورودی به دانشگاه کم باشد. اگرچه به طور کلی سال 82 هم از جمله سال هایی بود که تعداد بیشماری پشت سدهای کنکور قرار داشتند و عملا وارد شدن به دانشگاه، آن هم دانشگاه دولتی، چیزی شبیه به یک آرزو و رویای دوردست می نمود.
رویایی که بدون آنکه دختر در آن سال آرزویش را داشته باشد، برای او محقق شد، اگرچه مسیر دیگری را برای او رقم زد... .
نگفته بودی ولی! یا من یادم رفته!
از مموت و بقیه بهتر بودی، صد در صد
گفته بودم ولی! به نظرم فکر کرده بودین شوخی می کنم!
متشکرم!
سالی - واحدی؟!
چقدر بعد ما نظام عوض شده!
جدی کاندیدا شدی؟!
چقدر ساختارشکن
رجل سیاسی
سال بعد از دیپلم ما دوباره کتابای سالی-واحدی رو تغییر دادند برای بعد از ما البته نه تغییرات آنچنانی ولی یادمه کتاب تاریخ ما از این جهت خیلی جذاب بود که تاریخ هر جایی رو می خوندیم هنر و فرهنگ و دین و مذهب شونو هم می خوندیم و بحث و بررسی داشت. دقیقا همین قسمت ها رو حذف کرده بودند که مبادا ملت تو کلاس ها بحث کنند! کلا آ.پ ایران پدیده جالبی ست!
بالاخره از مموت که بهتر بودم!
قبلا که گفته بودم کاندید شدم!